این واژه برای اولین بار در سال ۲۰۰۲ مطرح شد و با استقبال چندانی روبرو نشد تا در سالهای اخیر که این اصطلاح بخشی از سخنرانیهای همایشها و مقالات مختلف را به خود اختصاص داده است.
هدف بازاریابی عصبی انتقال بهتر پیامهای بازاریابی به دیگران و افزایش احتمال خرید توسط مخاطب است. در نتیجه بودجه بازاریابی و تبلیغات کاهش مییابد.
مشکل ازدیاد پیامهای تبلیغاتی
حتما قبول دارید که بازاریابی و تبلیغات بسیار سختتر شده است. همکاران و رقیبان شما احتمالا آن قدر زیاد هستند که مدام حواس مشتریان را پرت میکنند. پیامهای بازاریابی کمرنگتر شده است. توجه به تبلیغات کمتر شده است. حال اگر کسبوکاری کوچک با بودجه محدود تبلیغاتی دارید چگونه میتوانید توجه مشتریان احتمالی را به خود جلب کنید و حتی باعث شوید از شما خرید کنند؟ شاید پاسخ این پرسش در بازاریابی عصبی نهفته باشد.
سه مثال آشنا و ملموس
قبل از ورود به موضوع سه مثال ملموس میآوریم که نشان میدهد بازاریابی عصبی چیزی فراتر از عرضه محصول مناسب با قیمت مناسب است.
۱. خرید از فروشنده نامناسب
فرض کنید وارد فروشگاهی میشوید و از همان ابتدا احساس خوبی نسبت به فروشگاه ندارید. فروشنده بدون توجه به ورود شما به صحبت خود با تلفن ادامه میدهد و وانمود میکند شما را ندیده است. سپس با لحنی توهینآمیز با شما صحبت میکند و وقتی سؤالی فنی درباره محصول میپرسید میگوید: روی جعبه نوشته شده است، خودتان بخوانید! چقدر احتمال دارد از چنین فروشگاهی خرید کنید؟ شاید از خرید منصرف شوید. توجه کنید که ما درباره محصول صحبت نکردیم. شاید محصول این فروشگاه بسیار عالی و قیمت آن مناسب باشد، ولی شما از خرید منصرف میشوید.
پس موضوع فقط محصول مناسب با قیمت مناسب نیست. رفتارهای خرید ما بسیار پیچیدهتر از چیزی است که خیلیها فکر میکنند و به عملکرد مغز مربوط است. اگر خیلی ساده بگوییم ما از کسانی خرید میکنیم که از آنها خوشمان بیاید. اغلب فروشنده بسیار مهمتر از محصول است. در فصلهای بعد بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.
۲. خرید موبایل با برند ناآشنا
برای خرید موبایل به فروشگاه مراجعه میکنید. فروشنده سعی میکند برندی را به شما بفروشد که تا به حال اسمش را نشنیدهاید. اسم آن بسیار عجیب و ناآشنا است. فروشنده به شما ثابت میکند تمام مشخصات فنی این موبایلِ ناشناخته بهتر از موبایلی است که شما میخواستید. حتی قیمتش هم بسیار ارزانتر است.
شما کمی با خود کلنجار میروید و در نهایت جرئت نمیکنید یک محصول ناشناخته بخرید که تمام خواستههای شما را برآورده میکند. بدون خرید از فروشگاه خارج میشوید.
دلیل این موضوع نیز به عملکرد مغزمان برمیگردد. تأثیر دیگران بر خریدهای ما بیش از چیزی است که تصورش را میکنیم. وقتی میخواهیم چیزی بخریم مهمترین سؤال ذهنمان این است که دیگران در مورد خریدمان چه نظری خواهند داشت. آیا کار ما را تأیید خواهند کرد یا آن را کاری اشتباه خواهند دانست.
۳. خرید از سایتی که جعلی به نظر میرسد
دنبال خرید یک محصول آموزشی هستید. در گوگل به جستجو میپردازید. وارد سایتی میشوید که احساس میکنید نمیتوان به آن اعتماد کرد. اگر دوستتان از شما بپرسد چرا این سایت را نامعتبر میدانید هیچ دلیل منطقی و قابلقبولی ندارید تا ارائه دهید. شاید روی جعبه محصول از عکس یک آقا با کراوات استفاده شده است. یا عکسهای سایت به آن سایت متعلق نیست بلکه از سایتهای خارجی گرفته شده است. به این نتیجه میرسید که این سایت حرفی برای گفتن ندارد و از خرید خود منصرف میشوید. شما محتویات محصول را ندیدهاید و فقط از روی چند عکس به این نتیجه میرسید که خرید نکنید.
دلیل این موضوع هم به مغز ما مربوط میشود. مغز قدیم که به زودی دربارهاش توضیح خواهیم داد، اگر تشابهی احساس نکند احتمال خرید کمتر میشود. اگر با فردی که کراوات بسته تشابه نداریم سعی میکنیم از او خرید نکنیم. بلکه از فردی خرید کنیم که بیشتر شبیه خودمان است.
آیا بازاریابی عصبی در کسبوکارهای کوچک قابل استفاده است؟
واژه بازاریابی عصبی بسیار علمی و پیچیده به نظر میرسد. همچنین اغلب کتابها و مقالات به کاربرد بازاریابی عصبی در شرکتهای بسیار بزرگ و برندهای معروف میپردازند. ولی اغلب ایدههای بازاریابی عصبی در کسبوکارهای کوچک قابل استفاده است. برخی از آنها بسیار سادهتر و کمهزینهتر از چیزی است که تصور میکنید.
قصه از کجا شروع شد؟
اغلب شرکتهای بزرگ قبل از تولید یک محصول تحقیقات بازار انجام میدادند تا محصول مورد علاقه مشتریان را تولید کنند. آنها از مردم میپرسیدند که دوست دارید محصول بعدی ما چگونه باشد، رنگ بستهبندی چه باشد و چه خصوصیاتی داشته باشد. سپس با توجه به نتایج نظرسنجی و تحقیقات بازار محصولی جدید تولید میکردند. سپس اتفاق عجیبی رخ میداد. آن محصول جدید که دقیقاً با خواستهها و سلایق مشتریان تولید شده بود با شکست مواجه میشد. همان افرادی که خودشان در نظرسنجی شرکت کرده بودند هیچگاه محصول مورد نظر را خریداری نمیکردند.
بازاریابان کمکم به این نتیجه رسیدند که پاسخ اغلب افراد در تحقیقات بازار با رفتار خرید آنها تفاوت دارد و گاهی کاملاً متناقض است. بنابراین همیشه نمیتوان از مشتری پرسید که محصول مورد علاقهاش کدام است و سپس با تولید آن محصول به موفقیت رسید.
در آزمایش دیگری از افرادی که برای خرید نقاشیهای گرانقیمت به یک گالری مراجعه کرده بودند سؤال شد که چه نوع عکسهایی دوست دارد. پاسخ اغلب آنها این بود: عکسهای طبیعت. سپس رفتار خرید این افراد بررسی شد. اغلب آنها عکسهایی غیر از عکس طبیعت خریداری کرده بودند!
آنچه مشتریان درباره سلیقه خود میگویند با خریدهای آنها سازگار نیست!
آقای مالکولم گلادول در کتاب معروفش با نام «نقطه واژگونی» به این پدیده میپردازد. او توضیح میدهد که افراد مختلف هنگام ورود به کافیشاپ در نظرسنجی شرکت کردند که قهوه مورد علاقهشان چه قهوهای است. اغلب افرادی که در نظرسنجی اعلام کرده بودند به قهوه تلخ و غلیظ علاقه دارند، بعد از چند دقیقه در همان کافیشاپ قهوه خود را کاملاً شیرین میکردند. بنابراین همیشه نمیتوان به گفتههای مشتریان اعتماد کرد. گاهی آنها در مورد محصول نظراتی میدهند که با خریدهای خودشان تناقض دارد.
ورود به مغز انسان و برملا شدن راز
اگر مشتریان نیازهای واقعی خود را بر زبان نمیآورند و همواره نمیتوان به گفتههای آنان اعتماد کرد، پس راهحل چیست؟ در سالهای اخیر دستگاههایی با نامهای EEG و fMRI و … ساخته شده که انواع کوچک و قابلحملی دارد که بر سر انسان نصب میشود و میتواند از مغز انسان عکس بگیرد. این دستگاهها دریچهای را برای ورود به مغز انسان باز کردند. دانشمندان و بازاریابان میتوانند با بررسی عکسهای مغز فردی که مثلاً در حال تصمیمگیری خرید است به دیدگاه موثقتر و جدیدتری دست یابند.
اگر خیلی ساده نحوه کار این دستگاهها را توضیح دهیم، این گونه است که وقتی قسمت خاصی از مغز تحریک میشود، معمولاً خون با اکسیژن بیشتر به آن بخش مغز منتقل میشود. بنابراین دستگاههایی نظیر fMRI با عکسی که از مغز تهیه میکنند، میتوانند مکانهای تحریکشده در مغز را مشخص کنند.
مقایسه الگوها
بررسی الگوهای مختلف مغز حین انجام فعالیتهای مختلف ما را به نتایج جالب و جدیدی سوق میدهد. مثلاً از مغز افراد مختلف در حال پرداخت پول در فروشگاه عکس گرفتهشده و الگوی به دست آمده با الگوهای دیگر مقایسه میشود. سپس مشاهده میشود الگوی به دست آمده شباهت زیادی با عکس مغز وقتی که بدن در حال تحمل درد است دارد! وقتی به دست یک فرد سوزن میزنیم همان بخش مغز تحریک میشود که هنگام خرید تحریک میشود.
بنابراین از این آزمایش نتیجهگیری میکنیم که فرد وقتی پول پرداخت میکند، در مغز بخش درد تحریک میشود و پرداخت پول برای مشتری معمولاً دردناک است، حتی اگر مشتری هیچگاه این موضوع را بر زبان نیاورد!
بنابراین با انجام آزمایشهای مختلف و فراوان به اطلاعاتی دست مییابیم که میتواند در بازاریابی و فروش بهتر محصولات و خدمات به ما کمک کند.
سه بخش اصلی مغز
برای بازاریابی بهتر لازم است آشنایی مختصری با مغز داشته باشیم. مغز به سه بخش عمده تقسیم میشود که از نظر ساختار سلولی و عملکرد باهم متفاوت هستند. با وجود اینکه این سه بخش بر فعالیت همدیگر تأثیر میگذارند و نمیتوان به طور محض فعالیت مغزی خاصی را به یک بخش نسبت داد، ولی هر کدام از قسمتهای مغز نقش ویژهای دارند. این سه بخش مغز جدید، مغز میانی و مغز قدیم نام دارند.
مغز جدید معمولاً انجام کارهای تحلیلی و پیچیده را بر عهده دارد. تصمیمات منطقی، آموزش و کارهای ارادی ما با فرماندهی این بخش مغز انجام میشود. مغز جدید نتیجه تحلیلها را به دو بخش دیگر نیز ارسال میکند.
مغز میانی بیشتر با موارد احساسی سر و کار دارد و اطلاعات حاصل را به دو بخش دیگر مغز مخابره میکند.
مغز قدیم عهدهدار فعالیتهای اصلی ما برای حفظ بقا است. خداوند این بخش را طوری طراحی کرده تا با دستورات صادره ادامه حیات ما امکانپذیر باشد.مثلاً وقتی گرسنه میشویم مغز قدیم دستور میدهد که به این مورد رسیدگی شود.
دوستانی که با رشته الکترونیک آشنا هستند با وقفه رد نشدنی آشنا هستند. مغز قدیم در واقع وقفهای رد نشدنی صادر میکند که باید در اولین فرصت ممکن به آن رسیدگی شود. مواردی مانند تنفس نیز به مغز قدیم مربوط است. اگر اینطور نبود شاید گاهی یادمان میرفت تنفس کنیم و زندگی ما به خطر میافتاد!
تصمیمات خرید
اما سؤال بسیار کلیدی آن است که تصمیمات خرید توسط کدام قسمت مغز انجام میشود؟ نکته مهمی که در بازاریابی سنتی به آن توجهی نمیشود این است که تصمیمات خرید ما اغلب با مغز قدیم انجام میشود! تا به حال بازاریابان فکر میکردند تمامی خریدها با بخش منطقی مغزمان انجام میشود. البته همیشه در طول تاریخ بازاریابان میدانستند که احساسات بر تصمیمات خرید تأثیر دارد. ولی اکنون مشخص شده است که تأثیرگذاری بخش احساسی و مغز قدیم بسیار فراتر از آن چیزی است که تصور میکردیم.
خانم لزلی هارت در کتاب «مغز چگونه کار میکند» توضیح میدهد که «شواهد نشان میدهد مغز قدیم قسمتی است که تعیین میکند کدام بخش اطلاعات دریافتی برای پردازش به مغز جدید مخابره شود و کدام تصمیمات تایید شود یا رد شود».
پس اگر با عملکرد «مغز قدیم» بیشتر آشنا شویم میتوانیم عملیات بازاریابی تأثیرگذارتری طراحی کنیم.
حل مسئله قهوه
حال به این سؤال برگردیم که چرا اغلب افرادی که ادعا میکنند قهوه تلخ و غلیظ دوست دارند، قهوه شیرین میخورند؟ دلیل آن است که وقتی مورد سؤال قرار میگیریم معمولاً از مغز جدید خود برای پاسخگویی استفاده میکنیم و سعی میکنیم بهترین و منطقیترین جواب ممکن را ارائه دهیم. همچنین نظر دیگران برای ما خیلی مهم است. ما شاید دوست داشته باشیم تنبل باشیم، ولی هیچگاه در یک مصاحبه چنین چیزی را اعلام نمیکنیم. زیرا برای ما مهم است که آیا دیگران جواب ما را درست و قابلقبول خواهند دانست یا خیر. ولی وقتی میخواهیم تصمیمگیری کنیم مغز قدیم دستور اصلی را صادر میکند. در شرایط واقعی وقتی میخواهیم قهوه بخوریم، مغز قدیم تصمیم میگیرد!
ترفندهای بازاریابی عصبی در قیمت و قیمتگذاری
قیمتگذاری و اعلام قیمت به مشتری موضوع بسیار حساسی است. اگر در این زمینه حرفهای تر شویم سودآوری کسبو کارمان افزایش مییابد. در این مقاله به ارائه چند نکته میپردازیم که نتیجه تحقیقات بازاریابی عصبی است.
توجیه قیمت
وقتی به مشتری قیمتی را اعلام میکنیم باید بلافاصله آن را توجیه کنیم. اگر قیمت ما بیشتر از قیمت مرسوم است یا حتی کمتر است، توجیه قیمت باعث افزایش فروش میشود. توجیه قیمت حس خوبی در مشتری ایجاد میکند و همین حس میتواند احتمال خرید را افزایش دهد.
فرض کنید به یک عطر فروشی مراجعه میکنید و عطری را انتخاب میکنید، سپس فروشنده قیمتی را اعلام میکند که بیشتر از توقع شما است. او بلافاصله اضافه میکند: این عطر از اسانس خاصی گرفته شده که بسیار کمیاب است و مربوط به یک گیاه خاص است که سالها به عنوان داروی گیاهی استفاده میشد و پادشاهان هزاران سال پیش برای داشتن حس آرامش از این گیاه استفاده میکردند.
با اینکه این توضیحات دلیل منطقی مستحکمی برای قیمت بالای عطر اراده نمیدهد، ولی احساس خوبی را ایجاد میکند که با خرید این عطر میتوانیم خاص باشیم.
اگر محصولی که میفروشیم ارزانتر از قیمتهای رایج باشد باز به توجیه قیمت نیاز داریم. اگر یک لپتاپ مناسب را با قیمت ۵۰۰ هزار تومان میفروشیم، همین قیمت پایین میتواند شک و تردید ایجاد کند و این ذهنیت را منتقل کند که مشکلی وجود دارد یا کیفیت آن پایین است. ولی اگر خریدار ببیند در حال تخلیه و بستن فروشگاه و تغییر شغل هستیم این قیمت پایین به نحوی قابل توجیه است.
شرکت دل گاهی لپتاپهای خود را با قیمتی بسیار ارزان به فروش میرساند. هرگاه چنین فروش ویژهای برگزار میشود دلیل آن اعلام میشود. مثلا گفته میشود که شرکت محصول جدیدی تولید کرده است و انبارها مملو از نمونه قبلی است و برای تخلیه سریع انبار و جایگزینی نمونه جدید، لپتاپ قبلی با قیمت بسیار ارزان فروخته میشود.
تاثیر قیمت بر کیفیت ذهنی
در بیمارستانی کسانی که سردرد داشتند را به دو گروه تقسیم کردند و به هر دو گروه همان قرص مُسَکن مشابه را دادند. به گروه اول گفته شد که این مسکن بسیار جدید و گرانقیمت است و قیمت هر ۲.۵ دلار است و تاکید کردند که اگر قرص روی زمین بیفتد دیگر نمیتوانند قرص جایگزین به آنها بدهند.
به گروه دوم گفته شد این قرص خیلی ارزان است و هر چند تا که بخواهند در اختیارشان قرار میگیرد. ۸۵ درصد افراد گروه اول اعلام کردند که سردردشان خوب شده است، ولی فقط ۶۱ درصد افراد گروه دوم چنین نظری داشتند!
بنابراین وقتی مشتری محصولات یا خدمات ما را گرانقیمت و ارزشمند بداند حس بهتری نسبت به آن خواهد داشت. مدتی پیش برای تهیه یک میکروفن یقهای به بازار مراجعه کردم و قیمت محصول بسیار ارزانتر از عددی بود که تصور میکردم. پیشفرض من آن بود که میکروفنی با این قیمت کیفیت خوبی نخواهد داشت. دنبال میکروفنهای گرانتر بودم که پیدا نشد. وقتی برگشتم و کیفیت میکروفن را آزمایش کردم بسیار خوب و قابلقبول بود، ولی چون قیمت پایینی داشت در لحظه خرید حسی خوبی ایجاد نمیکرد.
پیشفرض اغلب فروشندگان آن است که مشتری همواره به دنبال پایینترین قیمت ممکن است ولی این موضوع همیشه درست نیست. البته افرادی وجود دارند که معیار خرید آنها فقط قیمت پایین باشد، ولی چنین مشتریانی معمولا برای مدتی طولانی از ما خرید نخواهند کرد چون دیر یا زود فروشنده دیگری را خواهند یافت که کمی ارزانتر از ما میفروشد. مشتریانی که تنها دلیل خریدشان از ما قیمت ارزان است معمولا مشتریان سودآوری نیستند و باعث رشد کسبوکارمان نخواهند شد.
توجیه قیمت به صورت ملموس و تصویری
فقط موارد ملموس و تصویری توسط مغز قدیم جذب میشود. یکی از بهترین روشهای ملموس توجیه قیمت آن است که خرید مشتری را با خریدی مقایسه کنیم که او به راحتی و بدون نگرانی آن را انجام میدهد. گاهی میتوانیم قیمت محصول را با پول قبض تلفن، هزینه تاکسی، پول یک پیتزا و … مقایسه کنیم. نکته مهم آن است که مبلغ را با موردی مقایسه کنیم که مشتری به راحتی برای آن پول میپردازد. مثلا اغلب جوانان به پیتزا علاقه دارند و گاهی پیتزا میخورد. حال اگر میخواهیم یک کتاب به آنها بفروشیم کافی است مبلغ کتاب را با پول یک پیتزا مقایسه کنیم.
تثبیت قیمت مرجع در ذهن
پروفسور دانیل کانمَن آزمایشی انجام داد و از شرکتکنندگان پرسید: چند درصد کشورهای آفریقایی عضو سازمان ملل هستند؟ نکته این آزمایش چه بود؟ از گروه اول پرسیده شد: آیا فکر میکنید پاسخ بیش از ۱۰ درصد است یا کمتر از آن؟ میانگین پاسخها ۲۵ درصد بود. از گروه دوم پرسیده شد: آیا فکر میکنید پاسخ بیش از ۶۵ درصد است یا کمتر از آن؟ میانگین پاسخها ۴۵ درصد بود. همان طور که احتمالا حدس زدید اعداد اعلامشده نزدیک به عدد مرجع اعلامشده در سوال بود.
اگر بخواهید برای گوشی آیفون خود یک قاب بخرید عدد ۸۰ هزار تومان شاید بسیار زیاد و ناعادلانه به نظر برسد. ولی اگر در حال خرید گوشی آیفون ۲ میلیون تومانی هستید، قیمت ۸۰ هزار تومان برای قاب میتواند بسیار ارزان به نظر برسد.
اغلب فروشهای بزرگ با مذاکره به نتیجه میرسد و مذاکرهکنندگان حرفهای قیمت مرجع اولیهای را اعلام میکنند تا در ذهن مشتری نقش ببندد.
کاربرد قیمت مرجع در فروش
قبل از ارائه قیمت اصلی محصول به اعداد و ارقام بزرگتری اشاره کنید. مثلا نشان دهید که این خرید چقدر میتواند باعث صرفهجویی شود. فرض کنید میخواهید یک چاپگر بفروشید. اگر قبل از گفتن قیمت بتوانید نشان دهید که این چاپگر باعث یک میلیون تومان صرفهجویی در سال میشود، قیمت ۳۰۰ هزار تومان بسیار ارزان و مناسب جلوه میکند.
برداشت مردم از قیمت
آیا حاضرید برای بیمه عمر و سرمایهگذاری ۲۰۰ هزار تومان در سال بپردازید؟ بگذارید پیشنهاد را کمی تغییر دهیم. حاضرید روزی کمتر از ۵۵۰ تومان بپردازید، یعنی پول یک بربری در روز؟ پیشنهاد دوم برای خیلی از افراد بسیار ارزان و مناسب جلوه میکند، در صورتی که پیشنهاد اول شاید گرانتر به نظر برسد. برداشت مردم از قیمت بسیار اهمیت دارد. ما به عنوان بازاریاب باید بتوانیم مناسبترین پیشنهاد قیمت را ارائه دهیم که برای مشتری کاملا ملموس است و مناسب به نظر میرسد.
آیا همیشه بهتر است قیمت را به بازههای زمانی کوچکتر تقسیم کرده و سپس اعلام کنیم؟ پاسخ منفی است. گاهی وقتی به کسبوکارها خدماتی میفروشیم که به صورت اشتراک یا عضویت است بهتر است قیمت بزرگتری را اعلام کنیم و تاکید کنیم که مثلا تا یک سال میتوانند از این خدمات استفاده کنند. برای اغلب مدیران لذتبخش نیست که زیر تعهد پرداخت ماهیانه بروند. مثلا فرض کنید سیستم فکس اینترنتی میفروشید. اگر بگویید ماهی فقط ۵ هزار تومان بپردازید شاید خیلی از مدیران استقبال نکنند چون تعهد ماهانه ایجاد میکند. ولی کافی است بگویید ۶۰ هزار تومان بپردازید و یک سال از خدمات ما استفاده کنید و در صورت رضایت آن را برای یک سال دیگر تمدید کنید.
استفاده از قیمتهای دقیق
در قیمتگذاری محصولات از قیمتهای دقیق استفاده کنید. هیچگاه قیمت محصولی را ۲۰ هزار تومان قرار ندهید و تا آنجا که ممکن است به هیچوجه تخفیف ندهید. همین قیمتهای دقیق معمولاً باعث میشود توقع تخفیف کمتر شود. این موضوع را در سایت مدیر سبز آزمایش کردیم. وقتی قیمت یک سیدی آموزشی ۱۵.۰۰۰ تومان است، افرادی برای خرید محصول تماس تلفنی میگیرند توقع تخفیفی بسیار زیادی دارند. آنها حتی درخواست ۳۰۰۰ تومان تخفیف میکنند. ولی وقتی قیمت همان محصول را به ۱۴۸۰۰ تومان کاهش میدهیم توقع تخفیف بسیار کمتر میشود. افراد شجاع گاهی درخواست ۸۰۰ تومان تخفیف میدهند.
آیا توجه کردید که قیمت محصول را ۲۰۰ تومان کاهش دادیم و بر خلاف تصور سود بیشتر شد؟ تخفیفهای بیمورد یکی از بزرگترین هزینهها هستند و با کاهش این مورد میتوانید سود بیشتری کسب کنید.
قیمتهای دقیق همچنین حس بهتری به مشتری انتقال میدهد. قیمتهای غیر دقیق مانند ۵۰ هزار تومان این ذهنیت را ایجاد میکند که برای قیمتگذاری هیچ محاسبه دقیقی انجام نشده و فروشنده سود بسیار زیادی میبرد.
فرمول مشخصی برای خود تعریف کنید و قیمتگذاری را با آن فرمول انجام دهید تا هرگاه مشتری دلیل آن قیمت خاص را پرسید بتوانید برایش توضیح قانعکنندهای ارائه دهید.
تعداد صفرها
آزمایش جالبی در سایت مدیرسبز انجام دادهایم که مربوط به نوشتن قیمت محصولات در صفحه محصول است. قیمت محصولات در ایران اغلب چندین صفر دارد. مثلا قیمت یک کتاب ۹۰۰۰۰ ریال است. وقتی قیمتها را از ریال به تومان تبدیل میکنیم استقبال و خرید بیشتر میشود! همچنین وقتی به جای ۹۰۰۰ تومان مینویسیم «۹ هزار تومان» باز فروش بیشتر میشود. وقتی میخواهید قیمت محصولی را به نمایش بگذارید از حداقل صفر ممکن استفاده کنید. وقتی میخواهید هدیهای به محصول اضافه کنید صفرها را بنویسید. مثلا بنویسید ثبتنام کنندگان این همایش یک کتاب جدید به مبلغ ۹۰۰۰۰ ریال هدیه میگیرند. همچنین در نشان دادن هزینههایی که شما میپردازید از صفر استفاده کنید. مثلا بنویسید: هزینه پست این کتاب ۳۰۰۰۰ ریال است که توسط ما پرداخته میشود!